۲۸ دی ۱۳۸۷

یک " انشاء " درباره یک ایرانی




من يك ايرانی هستم . من خيلي بزرگ ام . من آخر بزرگی ام . من بوده ام كه آريايی بوده ام ، هستم ، و خواهم بود تا هُم فيها خالدون

من كورش كبيرم . من كورش صغيرم . من خود ِ خود ِ شیرم ! . اين من بوده ام كه جهان را به سوی روشنی برده ام . زرتشت بزرگ و پاك را من زاييده ام . اوستا كتاب ِ روشنی های ِ بيكرانه ست . من اوستا را دوست دارم . من متون ِ كهن را مي پرستم . من منم . من با تورانيان جنگيده ام ، به نقش ِ رستم ام . من چند ميليون ديو بزرگ كشته ام . براي همين است كه ديگر زرت ام قمصور شده و از پس آخوند "روضه خوان " برنمی آيم . من رنسانس را سرویس كرده ام !. اگر نبودند دانشمندان ِ من ، جهان هرگز رنسانس نمي كرد . رازی و ابن سينا و ابوريحان از من بوده اند . من خيّام دارم . من بزرگي از ايّام دارم! . من منم . بنگر به ميل ِ گردنم .آريايی يعنی من . من يعنی آريايی
آريايی يعنی من بزرگ ، كه مدتی از دهان ِ هيتلر جوشيد. من يك ايرانی هستم . من در امريكا مي كنم زندگي! . من آخر پاريس و لندن و برلین و اسلو هستم! . من امّا همچنان گ....ز باقی مانده ام . باور نمي كنيد ؟ جان ِ شما دروغم چيست

من گاهی به ايران مي آيم . من به تلويزيون مي روم . من هنرپيشه بزرگي هستم ، به نقش زرت و پرت. تلویزیون درست می کنم که در آن کرم واژن و پوست و کچلی بفروشم! و یا از "رقاصه های...) دعوت کنم تا برای بقیه ایرانیان مسلمان ...!!! گرامی قر کمر بیایندهرجا هرکسی می گوید " آخ" من زود هوار می زنم که حقوق بشر چیست ولی لال مانده ام از اینکه بگویم در ایران حقوق سگ هم رعایت نمی شود چه برسد به حقوق بشر
من خیلی گنده گنده حرف می زنم ولی موقع عمل زاییده ام. ما وقتی پنج نفر ایرانی آریایی...!!! دور هم جمع می شویم به اندازه 20 نفر اختلاف عقیده داریم.!. من ایرانی هستم که همه غلطی انجام می دهم و دست آخر می گویم به اسلام اعتقاد دارم
خودم هم نمی دانم چه می خواهم ولی فقط منتظر یک شلیک موشک هواپیما از طرف اسراییل به غزه هستم تا زود بپرم توی خیابون و رگ گردنم را برای کسانیکه ذره ای احترام برای ما قایل نیستند کلفت کنم. و یادم رفته که اگر فلسطینیها انسان هستند اسراییلیها و آمریکاییها و بقیه دنیا هم انسان هستند
اما جالبه که وقتی هزارتا هزارتا از اسراییل و بقیه کشورها در حمله ای تروریستی کشته می شوند به من بر نمی خورد و انگار نه انگار ولی در برابر فلسطین می شوم حقوقدان بشر و کاسه داغتر از آش. یا آن موقع که زنان و مردان ایران زمین را بدون محاکمه عادلانه به پای چوبه دار می فرستند من دارم در کافه های شانزلیزه با دوست دختر "اروپائی ام!" تمرین فحشهای رکیک می کنم
خلاصه من خیلی آخر آریایی هستم! . ولی یک خط هم از شاهنامه حفظ نیستم یا هیچ چیزی از تاریخ پارس ها نمی دانمشکرهای گنده گنده، خیلی می خورم! . بی مطالعه و تحقیق خیلی زر میزنم! و هیچ عقیده ای را جز عقیده خودم قبول ندارم. به هر دروغ و نیرنگی دست میزنم تا اثبات کنم که من راست می گویم. اینترنت را به گند و لجن می کشم تا " چهره باور ساده دلان را بیش از پیش آلوده کنم " . دلم برای افغانیها و عربهای هزار سال پیش ریش می شود و خودم را در محرم و صفر تکه پاره می کنم، ولی اگر پدرم بمیرد اینطوری تو سر و کله خودم نمی زنم
من با هزار خود فروشی و آدم فروشی ویزا می گیرم که بروم به کانادا یا اسکاندیناوی و آمریکا و بقیه کشورهای اروپایی و بعد در یک کافه مرکز شهر می نشینم و مشروب می نوشم و دخترهای آنچنانی در کنارم مشغول کارهای آنچنانی هستند و با لپ تاپ دو- سه هزار دلاری ام! در وبلاگ یا وب سایتم پستهای اسلامی و عاشورایی می دهم. نظراتم درباره فردوسی و بقیه شاعران خردگرا خیلی خنده دار و لجن بار است. مشاهیر ایران را به نام اعراب قلم می زنم و به این امر افتخار میکنم. خوبیهای پادشاهان خوبم را نادیده می گیرم و همیشه می گردم تا یک مزخرفی علیه آنها پیدا کنم
خفه شو، ای اجنبی، چون من ایرانی آریایی هستم !! و هفت هزار سال تاریخ میترایی دارم ولی دریغ از یک ذره شعور که ندارم. دریغ از استفاده یک میلی گرم از فسفر کورتکس مغز که از خودم بپرسم چرا با این همه تاریخ پر افتخار و قدیمی هنوز اندر خم یک کوچه هستم؟ چرا باید به مشتی نکبت و دکاندار دینی کولی بدهم

دروغ می گویم مثل ریگ بیابان! و از این ترسی ندارم که روزی دستم رو شود چون کی به کیه؟ من تو آمریکا یا اروپا هستم و کسی دستش به من نمی رسد...!! تمدن من ایرانی، با برخورد با مردم مشخص است. در خیابان که نگو... پشت چراغ قرمز و در ترافیک همه تمدن و فرهنگمان را نشان می دهیم. خلاصه من اینقدر ایرانی هستم که اگر کسی بالاتر از گل به ایران بگوید شکمش را سفره میکنم ولی یادم رفته که " قرن هاست " در زیر یوغ اجنبی و خرافاتش گردن خم کرده ام

من از ایرانی بودن فقط پاسپورت و اسم ایرانی را یدک می کشم ! که در بسیاری موارد همان اسم هم اجنبی و غیر ایرانی است. من می روم ازدواج میکنم و بچه دار می شوم و بعد چون خیلی ایرانی و آریایی و وطن دوست هستم می آیم نام بچه ام را می گذارم " اسکندر"، " "چنگیز"، "تیمور" و .....اسماء تازی! - یعنی همان کسانی که به " شهادت تاریخ " ایران را غارت کردند و کمر به کشتار هموطنان دور من بستند
خلاصه اینکه من ایرانیم ولی در فلسطین و لبنان زندگی میکنم و با هر موشک قسام حماس هورا می کشم و با هر بمب هواپیمای اسراییلی همچین گریه میکنم که انگار عزیزترین افراد خانواده ام را از دست داده ام. حالا هم که نظرات تهوع آورم درباره دین و مذهب در زیر این مقاله تمام شد می روم تا آماده شوم برای دیسکوهای شب و رقص و مشروب و بعد هم نماز صبح... به راستی که مایه افتخار ایران و ایرانی هستم من


myfatherlandiran.com*
با اجازه نویسنده انشاء - کلمات خیلی تند را حذف کردم

هیچ نظری موجود نیست: