۱۰ فروردین ۱۳۸۸

گذر " پوست " به دباغ خانه خواهد افتاد!؟


نه جناب !؟ من رای نمیدهم. من یک دانش اموز جوان این کشور هستم که بارها و بارها از سوی چماق به دستان (اسلامیون ناب!!) تهدید شده و کتک خورده ام.دوست 15 ساله من در ماه رمضان فقط یک بستنی خورده بود و عمال (ناب!!) آنقدر او را جلوی چشم همه ما شلاق زدند که دریچه های قلبش بر اثر فشار روانی و جسمی از کار افتاده و دیگر نمی تواند هیچ فعالیت جسمی داشته باشد

شما از هم و سن سالان من می خواهی با شرکت در انتخابات در تعیین سرنوشت خود شرکت داشته باشند!!. شما ما را سالهاست در سرنوشت خود دخالت داده اید!!. با شلاق زدن هایتان. با سنگسارهایتان. با تحقیر و طعنه و شکنجه هایتان

یادتان رفته در پایان هر بازی فوتبال چگونه مارا دسته دسته درون ماشین های سرپوشیده و قفس های متحرک خود ریخته و برای روزهای پیاپی بی هیچ بهانه ای به زندان انداختید و حتی نگذاشتید ما به پدر و مادر های بی نوایمان خبر دهیم که چه بر سرمان آمده. همان پدر و مادران دردمندی که بر اثر این اقدام کثیف شما سکته کردند برای ما سند مشارکت در سرنوشت ایران بود.هر چه به ما فرصت دادید بس است. دیگرنه کلید بهشت را می خواهیم نه جهنم شما برای ما مهم است. ما کشور خود را آباد و آزاد وبدون ( شما مدعیان دروغین) می خواهیم


از وبلاگ : یک کانادائی

هیچ نظری موجود نیست: