۰۱ تیر ۱۳۸۸

فاجعه در میدان به اصطلاح " انقلاب "!؟



عصر شنبه بود ... .شايد اين جور بايد شروع كرد كه همه آمده بودند: از قرارگاه سپاه ثارالله تهران، نيروهاي سپاه بدر، نيروهاي مقاومت بسيج، نیروهای ويژه ذوالفقار،.نوپو و چندین نیروی دیگر آماده سرکوب .
اينها را من كه شهروند عادي هستم از اول نمي دانستم حتي وقتي هم كه دنبال مان مي كردند و ما را تا كوچه هاي بن بست مي كشاندند و باتوم هاي جور و اجورشان را به سر و بدن مان مي كوبيدند هم، نمي دانستم كدام شان مال كدام خراب شده هستند و از كجا آمده اند. فقط سعي مي كردم دستان ام را روي سرم بگيرم و يا خودم را حائل باتوم هايي كنم كه ممکن بود به همسرم اصابت كند.


البته خودش گفت چون چادري است اورا كمتر زدند. اما وقتي به خانه آمديم ديدم كه كبودي هاي پاهايش كمتر از من نيست و در پهلويش هم بدجوري احساس درد مي كند.

ماهیت واقعی نيروهاي حاضر در مسير خيابان انقلاب تا آزادي ، از ميدان امام حسين تا فردوسي و انقلاب و آزادي را در جريان ربوده شدن كيف دستي همسرم فهميدم؛ چادرش را از سرش كشيدند و يكي شان که لابد مانند بقیه هم قطاران اش مدعی حفظ نظم و قانون و اسلام بود، كيف را از روي شانه همسرم كشيد و رفت. اول فكر كرديم دنبال كارت شناسايي و يا سند هويت مي گردند ولي وقتي ديگر پيدايش نكرديم و ديگر پاسدارها و لباس شخصي ها هم نمي دانستند كه آن "برادر!!" كجا رفته ، گفتند شايد از نيروهاي اطلاعات و امنيت!! تهران بوده، يا از نيروهاي قرارگاه ثارالله ، يا از نيروهاي بسيج ، نيروهاي ضربت ذوالفقار، نوپو يا ...
وقتي خواستيم ردي و نشاني از كيف همسرم بگيريم به هزار و يك جا كه نيروهايشان را به خيابان فرستاده بودند سرزديم ولي اثري از كيف سرقت شده پيدا نكرديم.!!؟.


هیچ نظری موجود نیست: