۱۸ آبان ۱۳۸۹

درد دل مردم یک روستای محروم و بی توجهی مدعیان حمایت از مستضعفین!!!!!؟


اهالی" گاودانه " بیشترین و تنهاترین مشكلشان را قلع و قمع شدن دستانشان می دانند و ساختن یك پل. اما آب مصرفی 50 خانوار گاودانه غیرقابل شرب است. گاز مصرفی شان كپسولهایی است كه باید از روستاهای اطراف پر شود. مدرسه، درمانگاه، داروخانه، مغازه و ... ندارند اما نمی گویند هیچ نداریم. فقط می گویند انگشت نداریم. پل نداریم.

اهالی روستای "گاودانه " در یكی از دور افتاده ترین روستاهای شهرستان كهگیلویه در استان كهگیلویه و بویراحمد باید برای خرید از مغازه ای كه آن طرف رودخانه است و یا رفتن به محل كار و مدرسه هر روز سوار وسیله ای به نام گرگر یا جره كه شبیه به تله كابین دستی است بشوند. از رودخانه عریض مارون عبور كنند و دوباره به محل زندگی شان برگردند. اما كرایه و بهای این جا به جایی انگشتان دست است. یك بند، دو بند، یك انگشت و یا سه انگشت. فرقی نمی كند گاهی حتی جان یك روستایی بیشترین كرایه گرگر در سالهای گذشته بوده است.

به گزارش مهر، گرگر، سلطان قدرتمند و بی رحم روستای گاودانه یك نیمكت آهنی است كه به وسیله سیم محكمی دو طرف رودخانه مارون را به یكدیگر متصل می كند. باید هر قربانی برای رفتن از روستا به جاده روی این وسیله بنشیند و سیم را برای حركت گرگر به سمت چرخهای دو طرف آن هدایت كند. در بیشتر مواقع انگشت دست قربانی زیر چرخ گرگر می رود و انگشتش را قطع می كند.







پنج سال پیش كه مسئولان و اهالی روستای گاودانه، گرگر را افتتاح كردند، همه از اینكه دیگر در رودخانه قربانی نمی دهند خوشحال بودند. اما هنوز مراسم افتتاحیه تمام نشده بود كه اوج شادی مردم روستا را فریاد پیرمردی به هم زد. انگشتان دست پیرمردی كه می خواست اولین مسافر گرگر یا همان جره باشد زیر چرخ آن له شده بود.

او را به بیمارستان بردند تا دكترها به خاطر پیگیری مسئولانی كه آن روز در روستای گاودانه جمع شده بودند، انگشت افتاده اش را پیوند بزنند. آن روز كسی نمی دانست فردا كدام زن، مرد یا كودكی ناله فغان سر می دهد. آن روز كسی نمی دانست مسئولان استان دیگر هیچ وقت به گاودانه سر نمی زنند تا شاهد بلایی باشند كه به سرشان آمده است.

پیرزن روستا هم به میان حرف اهالی روستا می آید و می گوید:" ما روستاییان، محروم هستیم. به خاطر همین هیچ كس توجهی به ما نمی كند. در حالی كه همه مردهای روستایمان در زمان جنگ از كشور دفاع كردند. اما امروز كسی ما را نمی شناسد
مارون رودخانه بزرگی است كه تا اهواز می خروشد. ساختن یك پل روی این رودخانه كه زمستانها طغیان می كند كار روستاییان نیست. اهالی گاودانه به همراه شورای روستا بارها و بارها به سازمانهای مختلف نامه نگاری كرده اند. اما نتیجه ای نگرفته اند. كوثری می گوید: "بچه ها را با مدارك پزشكی شان پیش مسئولان عالی رتبه استان بردیم تا عمق فاجعه را ببینند اما ندیدند!"

اهالی گاودانه بیشترین و تنهاترین مشكلشان را قلع و قمع شدن دستانشان می دانند و ساختن یك پل. اما آب مصرفی 50 خانوار گاودانه سفید و غیرقابل شرب است. گاز مصرفی شان كپسولهایی است كه باید از روستاهای اطراف پر شود. مدرسه، درمانگاه، داروخانه، مغازه و ... ندارند اما نمی گویند هیچ نداریم. فقط می گویند انگشت نداریم. پل نداریم.



هیچ نظری موجود نیست: