* کامنت بسیار " گویا " منم دلواپسم...... اما نه از نوع هسته ای!!!!!!! من دلواپسه، ثبت روزانه ۴۳۴ طلاق در کشورم هستم.(سایت فارس) من دلواپسه، قتل روزانه ۶نفر در کشورم هستم. (سایت مشرق نیوز) من دلواپسه، خانواده ۲۱۰هزار زندانی کشورم هستم.(سایت تسنیم) من دلواپسه، ۱۷ هزار کشته جاده ایی کشورم هستم.(سایت عصر ایران) من دلواپسه، اینم که چرا ایران ۴۲درصد تریاک جهان را مصرف میکنه، یعنی رتبه اول. (سایت تابناک) من دلواپسه، ۲۴میلیون از افراد مجرد کشورم هستم(سایت عصر ایران) من دلواپسه، کاهش سن فحشا به ۱۲ سال در کشورم هستم.(سایت تبیان) من دلواپسه، فساد اداری واقتصادی در کشورم هستم، که چرا از میان ۱۷۵کشور رتبه ۱۳۶گرفته است. سالم ترین کشور از این نظر دانمارک است.(سایت صدای اقتصاد) من دلواپسه، فرار مغزها از کشورم هستم، سالانه ۱۵۰هزار تحصیل کرده از کشور مهاجرت می کنند.(سایت صدای اقتصاد) من دلواپسه، ۶میلیون از جویندگان کار در کشورم هستم. (خبرگزاری مهر)
گپی با یکی از هزاران… دخترها دنبال همسر دکتر و مهندس نیستند (سیاوش آذری)
فرهنگ و جامعه ، ۱ تیر ۱۳۹۴ / 22 ژوئن 2015 طبقه متوسط در حال از بین رفتن است.
بعضی از کسانی که مدرک دکترا دارند شعورشان به اندازه تحصیلات شان نیست!
جمعیت امروز ایران جوان است. نسلی است که بسیاری معیارهای نسل پیش از خود را کنار گذاشته است.
نسل امروز بسیاری از مناسباتی را که پیش از این وجود داشت نه باور دارد و نه به کار میبندد.
یک تحول عمیق در مورد سن و سال احراز یات فویض مسئولیتهای حساس و خطیر در بین نسل امروز پدید امده و سکان سفینه تحولات و زندگی اجتماعی به جوانان سپرده شده است. در حالی که پیشتر این موضوع امری غیر قابل پذیرش بود.
جمبوجت آسمان را میشکافت که از جوانی که اونیفورم هواپیمائی به تن داشت درخواست کردم که آیا ممکن است اجازه بگیرد تا من کابین خلبان را ببینم.
گفت: با من بیائید. دنبالش به راه افتادم، در طبقه بالا در کابین را بازکرد، دو جوان تقریبا هم سن و سال خود را نشانم داد و گفت: این دو خلباناند و من هم خلبان سوم!
پرسیدم: چندسال دارید؟
گفت: دوشنبه پس فردا وارد۲۱ سالگی میشوم.
این نیز نمونهای بود تا بیشتر دریابم که چقدر سن و سال مسئولیتهای خطیر تغییر کرده است.
جوانانی که امروز از ایران به خارج میآیند گاهی چنان بر زبان انگلیسی احاطه دارند و مسلط به کامپیوتر و مطلع از مسایل و موضوعات مختلف هستند که وقتی پای صحبتشان مینشینید فقط میتوانید تحسینشان کنید.
شاید باور نکنید تازگیها نوجوانی را دیدم چهارده پانزده ساله که مدعی بود قادر است در چشم به هم زدنی “پس ورد” بزرگترین سیستم کامپیوتر فضائی جهان را کشف کند. آیا میتوانست یا نه، نمیدانم ولی ادعایش هم خودآگاهی عجیبی میخواهد.
همه اینها بود که بر آن شدم با دختر جوان تحصیلکردهای که ۴ سال است از ایران خارج شده و یک سال است که به امریکا آمده به گفتگو بنشینم تا دریابم مزه دهان جوانان امروز چیست و در مورد تحولات سیاسی، اجتماعی و زندگی این دوره و زمانه و نیز گزینش شریک زندگی چگونه میاندیشند تا با نظر یکی از این جوانان بیشتر آشنا شوم.
این دختر جوان خود را افسانه محمدی ۲۶ ساله زاده شیراز معرفی میکند و میگوید فرزند سوم خانواده است، ۳ سال در ترکیه بوده، دوره حسابداری و مدیریت را گذرانده و اینک در ایستگاه تلویزیون ایرانی کانال یک کار میکند.
افسانه محمدی
وقتی تعجبم را درباره سفر به ترکیه میبیند، میگوید: ترکیه را دوست داشتم و به آنجا رفتم تا برای آمدن به امریکا اقدام کنم.
میپرسم: به عنوان یک دختر ایرانی که تجربه زندگی هم در ایران، هم ترکیه و هم اینک در امریکا را داری، چشم انداز آینده را چگونه میبینی؟
میگوید: البته من جوابگوی کامل پرسش شما نیستم اما در یک طیف کلی آینده را روشن نمیبینم. اما در همین شرایط، ایدهال ما جوان ا اینست که مردم به تساوی یا به طور برابر زندگی کنند یعنی انسانها در یک سطح قرار داشته باشند نه اینکه یکی پائین پائین و دیگری بالای بالا باشد. خوشبختی و بدبختی انسانها تعریف نسبی دارد و در اینکه فقر، بدبختی
میپرسم: شما که در ایران بودی ایران آینده را چگونه در ذهن تصور میکردی؟
میگوید: در آن زمان به وضوح میدیدم نه من که همه جوانها دیده و هنوز میبینند اختلاف طبقاتی هر روز بیشتر میشود مرفه، مرفهتر و بدبخت، بدبختتر میشود. این حالت سرانجام ممکن است انفجار تولید کند. آنچه در مورد شرایط زیست و زندگی امروز میتوانم نتیجه بگیرم اینست که با قاطعیت میگویم طبقه متوسط در ایران کم کم در حال از بین رفتن است چون جامعه به دو طیف کاملا مخالف و متضاد هم تقسیم شده یا ثروتمند یا زیرخط فقر…
کمی ازبحثهای کلی بیرون میآئیم و به زندگی روزانه میپردازیم. میگویم: میتوانم این پرسشام را صریح و بی پرده مطرح کنم؟
میگوید: چرا نه…
افسانه محمدی-آیا مطالعه هم میکنی؟
-بله، اشعار فروغ را خواندهام. شجاعتاش در بیان احساس درونی زن بی نظیراست. کتابهای صادق هدایت را به همچنین. از نویسندگان خارجی آثار داستایوفسکی و دانیل استیل را مطالعه کردهام.
-تفاوت جوانان داخل با خارج را چگونه دیدهای؟
-جوانان در ایران شرایط زیست و زندگیشان اصلا منطقی نیست و به طور طبیعی نمیگذرد، بنا بر این ضربه به روحشان وارد میشود، آیندهشان هم نامعلوم است. اصلا یک برنامه مدون وجود ندارد، وقت اضافی زیادی هم دارند.
در خارج اما جوانها با آرامش فکری زندگی میکنند. میتوانند در بهترین دانشگاهها و موسسات عالی درس بخوانند. در ایران وقتی به دانشگاه میرفتم مخارجم را پدرم میپرداخت. اما در اینجا باید خودم با کار و کوشش هزینه زندگیام را تامین کنم، زحمت بکشم و البته فرصت رشد و ترقی هم برخلاف ایران وجود دارد…
-چه وقت قصد داری به ایران برگردی؟
-من اینجا میمانم. دوست ندارم در محیط ایران زندگی کنم. البته برای بازدید و تفریح دلم میخواهد هر چند وقت یک بار سری به وطنم بزنم ولی برای ماندن نه. چون زندگی در این کشور فرصتهائی را به من میدهد که در ایران نداشتم .امکان راحت زیستن، فرصت پیشرفت و اطمینان به آینده. من میتوانم در این کشور سالم زندگی کنم، پیشرفت کنم. به گردش و تفریح بپردازم، به موقع استراحت کنم و بخوابم. در اینجا میتوانی کار کنی، خانه خوب و اتومبیل شیک داشته باشی. در حالی که در ایران پدر و مادر باید کمک کنند آن هم اگر بتوانند.
– خب، ازدواج نکردهای، مرد دلخواهت چگونه جوانی باید باشد؟
-نه من بلکه بسیاری از دختران هموطنم اوایل فکر میکردیم شریک زندگیمان حتما باید دکترا داشته باشد بعد متوجه شدیم برخی از آنها با وجود تحصیلات بالا سطح شعورشان با تحصیلاتشان نمیخواند و صفر است! از نظر من همین که وارد دانشگاه شده باشد کافی است. امرو زما جوانها برای انتخاب همسر اصرار نمیورزیم که حتما باید تحصیلات عالی و عنوان دکترا داشته باشد. زوجهائی با هم زندگی میکنند که دختر در مرحله گرفتن پی .اچ.دی است ولی مرد دیپلمه و فروشنده اتومبیل است. دلیلاش اینست که ازدواج زوجها آن شرایط گذشته را ندارد و اگر سختگیری صورت گیرد شاید هرگز عملی نشود.
۳ نظر:
* کامنت بسیار " گویا "
منم دلواپسم......
اما نه از نوع هسته ای!!!!!!!
من دلواپسه،
ثبت روزانه ۴۳۴ طلاق در کشورم هستم.(سایت فارس)
من دلواپسه،
قتل روزانه ۶نفر در کشورم هستم.
(سایت مشرق نیوز)
من دلواپسه،
خانواده ۲۱۰هزار زندانی کشورم هستم.(سایت تسنیم)
من دلواپسه،
۱۷ هزار کشته جاده ایی کشورم هستم.(سایت عصر ایران)
من دلواپسه،
اینم که چرا ایران ۴۲درصد تریاک جهان را مصرف میکنه، یعنی رتبه اول.
(سایت تابناک)
من دلواپسه،
۲۴میلیون از افراد مجرد کشورم هستم(سایت عصر ایران)
من دلواپسه،
کاهش سن فحشا به ۱۲ سال در کشورم هستم.(سایت تبیان)
من دلواپسه،
فساد اداری واقتصادی در کشورم هستم، که چرا از میان ۱۷۵کشور رتبه ۱۳۶گرفته است. سالم ترین کشور از این نظر دانمارک است.(سایت صدای اقتصاد)
من دلواپسه،
فرار مغزها از کشورم هستم، سالانه ۱۵۰هزار تحصیل کرده از کشور مهاجرت می کنند.(سایت صدای اقتصاد)
من دلواپسه،
۶میلیون از جویندگان کار در کشورم هستم. (خبرگزاری مهر)
گپی با یکی از هزاران…
دخترها دنبال همسر دکتر و مهندس نیستند (سیاوش آذری)
فرهنگ و جامعه ، ۱ تیر ۱۳۹۴ / 22 ژوئن 2015
طبقه متوسط در حال از بین رفتن است.
بعضی از کسانی که مدرک دکترا دارند شعورشان به اندازه تحصیلات شان نیست!
جمعیت امروز ایران جوان است. نسلی است که بسیاری معیارهای نسل پیش از خود را کنار گذاشته است.
نسل امروز بسیاری از مناسباتی را که پیش از این وجود داشت نه باور دارد و نه به کار میبندد.
یک تحول عمیق در مورد سن و سال احراز یات فویض مسئولیتهای حساس و خطیر در بین نسل امروز پدید امده و سکان سفینه تحولات و زندگی اجتماعی به جوانان سپرده شده است. در حالی که پیشتر این موضوع امری غیر قابل پذیرش بود.
جمبوجت آسمان را میشکافت که از جوانی که اونیفورم هواپیمائی به تن داشت درخواست کردم که آیا ممکن است اجازه بگیرد تا من کابین خلبان را ببینم.
گفت: با من بیائید. دنبالش به راه افتادم، در طبقه بالا در کابین را بازکرد، دو جوان تقریبا هم سن و سال خود را نشانم داد و گفت: این دو خلباناند و من هم خلبان سوم!
پرسیدم: چندسال دارید؟
گفت: دوشنبه پس فردا وارد۲۱ سالگی میشوم.
این نیز نمونهای بود تا بیشتر دریابم که چقدر سن و سال مسئولیتهای خطیر تغییر کرده است.
جوانانی که امروز از ایران به خارج میآیند گاهی چنان بر زبان انگلیسی احاطه دارند و مسلط به کامپیوتر و مطلع از مسایل و موضوعات مختلف هستند که وقتی پای صحبتشان مینشینید فقط میتوانید تحسینشان کنید.
شاید باور نکنید تازگیها نوجوانی را دیدم چهارده پانزده ساله که مدعی بود قادر است در چشم به هم زدنی “پس ورد” بزرگترین سیستم کامپیوتر فضائی جهان را کشف کند. آیا میتوانست یا نه، نمیدانم ولی ادعایش هم خودآگاهی عجیبی میخواهد.
همه اینها بود که بر آن شدم با دختر جوان تحصیلکردهای که ۴ سال است از ایران خارج شده و یک سال است که به امریکا آمده به گفتگو بنشینم تا دریابم مزه دهان جوانان امروز چیست و در مورد تحولات سیاسی، اجتماعی و زندگی این دوره و زمانه و نیز گزینش شریک زندگی چگونه میاندیشند تا با نظر یکی از این جوانان بیشتر آشنا شوم.
این دختر جوان خود را افسانه محمدی ۲۶ ساله زاده شیراز معرفی میکند و میگوید فرزند سوم خانواده است، ۳ سال در ترکیه بوده، دوره حسابداری و مدیریت را گذرانده و اینک در ایستگاه تلویزیون ایرانی کانال یک کار میکند.
افسانه محمدی
وقتی تعجبم را درباره سفر به ترکیه میبیند، میگوید: ترکیه را دوست داشتم و به آنجا رفتم تا برای آمدن به امریکا اقدام کنم.
میپرسم: به عنوان یک دختر ایرانی که تجربه زندگی هم در ایران، هم ترکیه و هم اینک در امریکا را داری، چشم انداز آینده را چگونه میبینی؟
میگوید: البته من جوابگوی کامل پرسش شما نیستم اما در یک طیف کلی آینده را روشن نمیبینم. اما در همین شرایط، ایدهال ما جوان ا اینست که مردم به تساوی یا به طور برابر زندگی کنند یعنی انسانها در یک سطح قرار داشته باشند نه اینکه یکی پائین پائین و دیگری بالای بالا باشد. خوشبختی و بدبختی انسانها تعریف نسبی دارد و در اینکه فقر، بدبختی
میآورد شکی نیست، نمیشود منکرش شد.
میپرسم: شما که در ایران بودی ایران آینده را چگونه در ذهن تصور میکردی؟
میگوید: در آن زمان به وضوح میدیدم نه من که همه جوانها دیده و هنوز میبینند اختلاف طبقاتی هر روز بیشتر میشود مرفه، مرفهتر و بدبخت، بدبختتر میشود. این حالت سرانجام ممکن است انفجار تولید کند. آنچه در مورد شرایط زیست و زندگی امروز میتوانم نتیجه بگیرم اینست که با قاطعیت میگویم طبقه متوسط در ایران کم کم در حال از بین رفتن است چون جامعه به دو طیف کاملا مخالف و متضاد هم تقسیم شده یا ثروتمند یا زیرخط فقر…
کمی ازبحثهای کلی بیرون میآئیم و به زندگی روزانه میپردازیم. میگویم: میتوانم این پرسشام را صریح و بی پرده مطرح کنم؟
میگوید: چرا نه…
افسانه محمدی-آیا مطالعه هم میکنی؟
-بله، اشعار فروغ را خواندهام. شجاعتاش در بیان احساس درونی زن بی نظیراست. کتابهای صادق هدایت را به همچنین. از نویسندگان خارجی آثار داستایوفسکی و دانیل استیل را مطالعه کردهام.
-تفاوت جوانان داخل با خارج را چگونه دیدهای؟
-جوانان در ایران شرایط زیست و زندگیشان اصلا منطقی نیست و به طور طبیعی نمیگذرد، بنا بر این ضربه به روحشان وارد میشود، آیندهشان هم نامعلوم است. اصلا یک برنامه مدون وجود ندارد، وقت اضافی زیادی هم دارند.
در خارج اما جوانها با آرامش فکری زندگی میکنند. میتوانند در بهترین دانشگاهها و موسسات عالی درس بخوانند. در ایران وقتی به دانشگاه میرفتم مخارجم را پدرم میپرداخت. اما در اینجا باید خودم با کار و کوشش هزینه زندگیام را تامین کنم، زحمت بکشم و البته فرصت رشد و ترقی هم برخلاف ایران وجود دارد…
-چه وقت قصد داری به ایران برگردی؟
-من اینجا میمانم. دوست ندارم در محیط ایران زندگی کنم. البته برای بازدید و تفریح دلم میخواهد هر چند وقت یک بار سری به وطنم بزنم ولی برای ماندن نه. چون زندگی در این کشور فرصتهائی را به من میدهد که در ایران نداشتم .امکان راحت زیستن، فرصت پیشرفت و اطمینان به آینده. من میتوانم در این کشور سالم زندگی کنم، پیشرفت کنم. به گردش و تفریح بپردازم، به موقع استراحت کنم و بخوابم. در اینجا میتوانی کار کنی، خانه خوب و اتومبیل شیک داشته باشی. در حالی که در ایران پدر و مادر باید کمک کنند آن هم اگر بتوانند.
– خب، ازدواج نکردهای، مرد دلخواهت چگونه جوانی باید باشد؟
-نه من بلکه بسیاری از دختران هموطنم اوایل فکر میکردیم شریک زندگیمان حتما باید دکترا داشته باشد بعد متوجه شدیم برخی از آنها با وجود تحصیلات بالا سطح شعورشان با تحصیلاتشان نمیخواند و صفر است! از نظر من همین که وارد دانشگاه شده باشد کافی است. امرو زما جوانها برای انتخاب همسر اصرار نمیورزیم که حتما باید تحصیلات عالی و عنوان دکترا داشته باشد. زوجهائی با هم زندگی میکنند که دختر در مرحله گرفتن پی .اچ.دی است ولی مرد دیپلمه و فروشنده اتومبیل است. دلیلاش اینست که ازدواج زوجها آن شرایط گذشته را ندارد و اگر سختگیری صورت گیرد شاید هرگز عملی نشود.
ارسال یک نظر